معنی از مشقات نفتی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مشقات. [م َ ش َق ْ قا](ع اِ) ج ِ مشقت.(یادداشت دهخدا). رجوع به مشقت شود.
نفتی
نفتی. [ن َ] (ص نسبی) منسوب به نفت. مربوط به نفت. رجوع به نفت شود. || نفت فروش. که نفت به مردم فروشد. || وسیله ٔ نفت سوز. ابزار گرم کردن و روشن کردن که با نفت کار کند: چراغ نفتی، بخاری نفتی، آبگرم کن نفتی. || نفت دار. نفت خیز.
- مناطق نفتی، جاهائی که در آن نفت استخراج کنند.
نفتی شدن
نفتی شدن. [ن َ ش ُ دَ] (مص مرکب) به نفت آلوده گشتن. بوی نفت گرفتن.
چراغ نفتی
چراغ نفتی. [چ َ / چ ِن َ] (اِ مرکب) چراغ نفت. چراغی که روغن سوخت آن نفت باشد. چراغی که با نفت سوزد. مقابل چراغ برق. لامپانفتی. چراغی که دارای لامپ و فتیله و جای نفت است.
فرهنگ عمید
مشقت
مترادف و متضاد زبان فارسی
سختیها، مشقتها، رنجها، دشواریها
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به ایتالیایی
petrolifero
فارسی به عربی
واژه پیشنهادی
گریس
معادل ابجد
1389